صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

یک ماه مانده به سه سالگی

امشب

نشستم پشت میز و دارم چیزی می نویسم

صدرا همیشه میاد رو میز میشینه پیشم

خودکار برداشته و می خواد تو دفتر من بنویسه

منم حواسم به کارمه می گم نه نمیشه بنویسی

میگه مامان خیلی خوبه آدم وسایل هاش را به دیگران بده!


یکماه پیش

داره نقاشی می کشه به پدرش می گه بیا نقاشی بکشیم

پدرش که تازه از سرکار اومده میگه نوچ


یکم بعد صدرا میگه بابا برو نقاشی کن به من بگو بیام پیشت نقاشی بکشم من بگم نوچ!!!


17 فروردین 92 پایان شیرخوارگی تو بود

و

18 فروردین 93 پایان پوشک.. هوراااااا

..............................

چند روز پیش مهدی گفت دوستی عروسیش است و دعوت کرده

صدرا گفت مامانم منم می بری؟

گفتم بله اگه بریم شما را هم میبریم..

گفت شما هم میای مردونه ؟

گفتم نه نمیشه

گفت اما اگه تو قطار عروسی بگیرن شما می تونی بیای میردونه ؟!!!


پ.ن: برای صدرا سوال بوده چرا مترو زنونه داره اما مردونه اش زن ها هم میرن چون کلا تفکیک زنونه مردونه براش جا نمی افته :)


...................................


ثبت موقت از 14 دی 92

می گم صدرا اسم کاملت چیه؟ می گه بذار فکر کنم.. درواقع محمد صدرا

مامان این قالب یخ را آب کنم بذاریم یخچال خودش را بگیره

مامان آدم برفی کوچولو را کی درستش کرده؟ من درست کردم؟


مکالمات دو سال و پنج ماهگی

من: صدرا یکم از ماستت را به من میدی؟

صدرا: نه متاسفانه بهت نمیدم تو سرما خوردی ماست نخور

******

مهدی: صدرا چرا غذات را نمی خوری؟

صدرا: دارم فکر می کنم

مهدی: به چی فکر می کنی؟

صدرا: به یه چیزی که به دردم بخوره

******

داریم مجله نگاه می کنیم تیتر اون صفحه هست «هرچیزی سر جای خودش»

من: صدرا هر چیزی سر جای خودش یعنی چی؟

صدرا: یعنی تمیز و خوب و مرتب

******

صدرا اسرار کرد کیسه خرید را بیارد خونه منم کیسه سبزی را که سبک بود دادم بهش وقتی رسیدیم خونه خواستم کارش را بزرگ کنم..

گفتم: صدرا دستت درد نکنه کمک کردی سبزی را آوردی خونه..

صدرا: خواهش می کنم‌؛ ممنونم


دو سال و چهار ماهگی

پست زیر را که دو ماه پیش ثبت موقت شده بود تازه آپ کردم

چقدر برای خودم جالب بود

این تغییرات

حیفه واقعا تنبلی می کنم

البته کمی گرفتار بودم


پسر کوچولوی شیرین من دیگه خیلی بزرگ و آقا شده..

همه چی را می فهمه

هر حرکتی که براش توجیه نباشه و سوال می کنه و بعضی وقتا سلسله سوال ها بدجور طولانی می شه

به شدت از رفتار من و مهدی تاثیر می پذیره

تو نحوه رفتار یا حرفاش

و البته به گفته روانشناسان بچه تا ۵ سالگی حالش به شدت به حال مادرش وابسته است

اینم یکی از سختی های مادری است دیگه.. حالت خوب نباشه و نخواهی بچت اذیت بشه..

صدرا دیگه تو پارک خودش بازی می کنه و سرسره دیگه سوار میشه.. قبلا به خاطر الکتریسیته یا به قول خودش جرقه سوار نمیشد..

عاشق بچه هاس و اگه تو پارک اون ساعتی که می ریم بچه باشه دیگه کلی عشق می کنه.. البته فکر می کنم تو پارک خودمون و یک پارکی که زیاد می ریم اینطوریه و تو پارکهای جدید راحت نیست


  ادامه مطلب ...

دوسال و دوماهگی

صدرا در دوسال و دوماه و نیمگی به حدی خوب صحبت می کنه که مارا شگفت زده کرده..

سوال پرسیدنش مدتی است شروع شده شده.. حقیقتا همون سوالات چرا در گنجه بازه چرا دم خر درازه چرا... ؟؟؟


چند شب پیش هم اومد بغلم کرد گفت مامان دوستت دارم.. خیلی ذوق کردم چون کلا خیلی ابراز احساس نمی کنه و در این زمینه احتمالا از پدرش ارثی چیزی برده اما من خیلی بهش ابراز می کنم که براش نهادینه بشه..


هرچیزی را می خواد می گه می خوامش

جدیدا چیزهایی که نمی دونه را سوال می کنه.. مثلا یه چیزی پیدا می کنه نمی دونه چیه اونقدر با آهنگ قشنگی می پرسه: مامان این چیه؟ چیه را هم می کشه.. یعنی آمار همه چیز را باید داشته باشه.. چند روز پیش داشتم وسایل ها را جمع و جور می کردم یک اسفنج بزرگ پیدا کردم گذاشتم بودمش رو میز آقا صدرا هم فقط اون را نمدونست چیه.. و پرسید..

یا مثلا یه مدت گیر داده بود به چرا؟ مامان چرا بابا چراغ را خاموش کرد؟ چرا این را اینجا گذاشتی؟ چرا؟ و چرا و چرا..

با خودش هم صحبت می کنیم همش می گه آخه



بخش از دیالوگهای ما:

صدرا شیرکاکائو می خوری؟

نهههههه

بعد من دارم می خورم می گه این چیه؟

می گم شیرکاکائو

می گه منم می خوااااااام

بعد از من می گیره می خوره می گه وای چه خوشمزه است.. اسمش چیه؟

و این سوال ادامه داشت تا شیرکاکائو تموم شد


مامان چرا رژ لب زدی؟

پاکش کن


مامان چرا با بابا عروسی کردی؟

چون دوستش دارم



مامان ماشینم را کی خریده؟

مامان پام را کی خریده؟

خدا بهت داده مامان

خدا کوشش؟


مامان نی نی چرا گریه کرد؟

پاش لیز خورد رو سنگا

کی سنگا را گذاشته بود؟ چرا گذاشته بود؟


مامان چرا به بابا خندیدی؟



جوجو: صدرا میشه سوار قطارت بشم؟

صدرا: بله البته


مامان این کتاب را بخون ببینم توش چی داره چی نداره


 و کلمات:


تخم مرغ را می گه (می گفت :() تخم غر

صندلی را صمبلی

چپه چوله را چلپ چولوپ

سیب زمینی را می گفت بینَدین که جدیدا درستش کرده

اسم کوچیک مامان بزرگا و پدربزرگا را هم یاد گرفته

و همچنان سشوار را نمی تونه تلفظ کنه و می گه سهوهار

به نجات می گه اجات




 

مامان اینم بخورم؟

لازم به توضیح است که خودشون به قصد برداشتن شکلات رفتن رومیز


روی آیینه مامانی خونه مامانی کشیدم

یدونه پاستلش قاچاقی رفته بود خونه مامانی



دارم کباب می پزم!



تار وحدت 12 مهر 92