صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

آغاز

با نام یاد یگانه خدای مهربون شروع به نوشتن می کنم..

نوشتن از موجود نازنینی که 52 روز پیش من را به بالاترین لذت زندگی ام رسوند..

نوشتن از و درباره گل پسر نازم..


آره! محمد صدرای من 52 روز پیش یعنی 23 تیر 90 ساعت 1 بامداد چشمای قشنگش رو روی این دنیا باز کرد.. 52 روز پیش گوش نواز ترین آهنگ را تقدیم من کرد و با شنیدن صدای گریه اش من رو به شوق آورد.. و صورت پاک و نازنینش من را مدهوش کرد..


صدرای من! خیلی زود تر از اینها برات می نوشتم.. از زمانی که حضورت را در وجودم احساس کردم و حالا فرصتی پیدا کردم که خاطرات و عکس های تو را ثبت کنم..

خیلی خیلی خیلی دوست دارم کوچولوی نازنینم..


اولین عکس صدرای نازم



ساعات اول زندگی...



اولین عکس با لبخند (در 3 روزگی)



بقیه عکسها در ادامه مطلب..



صدرای 40 روزه به روایت تصویر!

http://s2.picofile.com/file/7134126127/IMG_2017.jpg

http://s2.picofile.com/file/7134126341/IMG_2008.jpg

http://s2.picofile.com/file/7134126769/IMG_2016.jpg

http://s2.picofile.com/file/7134126983/IMG_2005.jpg

و
صدرا در راهپیمایی روز قدس

http://s2.picofile.com/file/7134121177/1234.jpg

نظرات 4 + ارسال نظر
دایی جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ

قربونش بره دایی

این کدوم داییه اون کدوم؟

دایی جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ق.ظ

قربونت برم

دایی خوشگله

خاله یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ

خاله هم قربونش بره

دایی کوچیکه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:43 ب.ظ


عکس یکی مونده به آخری صدرا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد