صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرایی 70 روزه

5-6 روزی هست که خوابیدنت نظم پیدا کرده و ساعت 10 می خوابی و 3:30 - 4 پا می شی برا شیر.. قربونت برم که اینقدر آقایی.. منم سعی می کنم همون موقع بخوابم که حسابی استراحت کرده باشم..

بعد دوباره ساعت 7-7:30 پا میشی شیر می خوری و دیگه شاید یه چرتی بزنی و بعد پی پی می کنی و من می شورمت و بازت میذارم.. اینجاست که دیگه خوردنی هستی شدید..

از سرحالی همش جیغ های با شیطنت می زنی و با هیجان دست و پات رو تکون می دی.. و نمی دانم رو پرده چی می بینی که اینقدر بهش می خندی و اگه من باهات حرف با اون چشمای پر از شیطنتت و با یه دهن باز بهم می خندی.. من عاشق اون لحظاتم.. حیف که بعضی وقتا از شدت خواب چشمام باز نمی شه ولی اکثرا به شوق دیدنت تو اون حالت پا می شم از خواب دیگه..

دیشب با هم یه گشتی بیرون زدیم..

به بهانه خرید جوراب مهدی را کشوندم بیرون.. می دانستم خیلی از بیرون رفتن و اینا خوشت نمیاد.. ولی خدا رو شکر این بار گریه نکردی.. فقط از باد ترسیده بودی و دستات مشت کرده بودی روی سینه ات.. مهدی هم که معتقد تو کلا بیرون اذیت میشی، می خواست سریع برگردیم خونه.. منم دیدم خوابت میاد دیگه اومدیم زود..

ولی کلا از ماشین سواری و بیرون رفتن خیلی خوشت نمیاد.. دوست داری تو خونه باشی.. مگر اینکه وقتی بیرونیم بغل بشی که در اون صورت جیک نمی زنی..

جدیدا وقتی می خوام ازت عکس بندازم با دقت به دوربین نگاه می کنی.. و اگه باهات صحبت کنم کلی می خندی..

اینم یه نمونش که مال دیروزه:


عاشق حمام یا به قول من آبی بازی هستی و تو حمام جیکت در نمیاد.. حتی اگه گشنه باشی یا خوابت بیاد..

یک هفته ای می شه بهت رانیتیدین میدم برا رفلاکست.. خوابت بهتر شده.. کاش زودتر می دادم.. آخه دلم نمیومد بهت دارو بدم..



نظرات 2 + ارسال نظر
دایی کوچیکه یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

قربونش برم
فکر کنم عکس رو یادت رفته!
کلمات قلنبه سلمبه می نویسی ها ( رفلاکس )

دلبند شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ

زهرای عزیزم
سلام
خیلی از آشناییت خوشحالم و بابت اون همه لطفت ممنون.
از مادری هم خسته نباشی. قدم نو رسیده ات هم با تاخیر مبارک.
انشاله زیر سایه خودتون این دسته گل خوشگل رو بزرگ کنین و به ثمر برسونین.
از قول من ببوس و بوش کن.

ممنون آذیتا جان.. شما هم سوشیانس گلمون را ببوس.. البته من ازش عکسی ندیدم تو وبلاگ.. ولی شیرین زبونیاش دلم را برده..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد