صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

7 ماهگی

وای که چقدر این یک ماه زود گذشت...

هفت ماه شدی دردونه من... هفت ماهگیت مبارک...



پی نوشت1: ایده این عکس برای یکی از دوستای خوب نی نی سایتی ام است.

پی نوشت 2:امشب بینهایت خسته ام و ذهنم یاری نوشتن نمی کنه.. حتما زودی میام و ازت می نویسم مرد کوچولوی من...

ادامه مطلب ...

بازی با دم شیر!

بازی بازی با دم آقا شیره بازی...

قربونت بشم که عاشق دم این آقا شیره هستی...

البته با اون مارکش اونقدر ور رفتی نخ نخ شد و مامان کندش که نخهاش نره تو دهن شما




200 روزه شدی پسر ماهم..

200 روزه شدی خوردنی پسر دوست داشتنی من..

تپلک نرم و مهربونم.. 200روزه شدی.. مبارک باشه...

200 روزگیت را در حالی بهت تبریک می گم که تو واضح تر از گذشته خواستن ها یا نخواستن هات را به ما می فهمانی.. تو خیلی بهتر از گذشته می تونی عکس العمل نشون بدی و به ما بفهمانی که می فهمی.. از نظر من تو از روز اول همه چی را می فهمیدی.. همانطور که وقتی تو دلم من بودی می فهمیدی.. فقط الان عکس العمل نشون دادنت داره یواش یواش کامل میشه..

نمی دانی چقدر دلم پر از شادی میشه وقتی ذوق کردن و جیغ کشیدن تو را برای بابات می بینم.. وقتی با اون خنده های مسحور کننده به استقبالش می ری و براش دست و پا تکون می دی و جیغ می زنی..


خوب حالا می خوام چیزایی را که برات ننوشته بودم بنویسم...

1-اول از همه از برنامه غذایی ات بگم که من از اول 6 ماهگی سوپ را برات شروع کردم و البته اوایل بهت گوشت یا مرغش را ندادم و کم کم گوشت و مرغ را برات اضافه کردم.. بعد فهمیدم خیلی از سیب زمینی توی سوپ خوشت نمیاد و حذفش کردم تا اینکه دیروز توی سوپ ماهیچه ات کلم بروکلی اضافه کردم و خیلییییی استقبال کردی ازش.. البته سوپ هویج و مرغ و جعفری را هم خوب خوردی..

توی حریره بادومت هم چند باری به ریختم که دوست داشتی.. منم یکم مربای به درست کردم و به حریره ات اضافه می کنم ولی دیگه توش شکر نمی ریزم..

راستی شما توی یک وعده زیاد سوپ نمی خوری و چندتا قاشق که خوردی دلت شیر می خواد و بدون غر زدن شروع می کنی به گریه.. منم وعده هات را زیاد کردم 4- 5 وعده بهت غذا می دم.. البته اینم بستگی داره به اینکه تو هر وعده چقدر بخوری..

کلا صبح حدودای ساعت 7 از خواب بیدار می شی و یخورده تو تختت غر غر می کنی تا من بیدار شم و بعدش یکم شیر می خوری (فقط یکم!) و میری تو صندلی غذات بیبی انیشتین می بینی تا حریره بادومت که هر روز با بِه یا سیب یا هیچکدوم! متنوع میشه، حاضر شه.. بعد حدودای ساعت 8:30 صبحانه میل میکنی و روشم شیر حتما باید نوش جان کنی.. بعد گاهی اوقات 10 تا 10:30 چرت می زنی .. ظهر هم 12:30 – 1 ناهار می خوری که سوپی است از ماهیچه یا مرغ و هویج و برنج و سبزیجات دیگه است مثل جعفری یا بروکلی...

عصر هم یا همون سوپ را بهت می دم یا پوره سیب زمینی ...

در مجموع دستور غذایی ات از روی کتاب تغذیه با شیر مادر 6-12 ماه انجمن تغذیه با شیر مادر پیش میره...

2-الان دیگه برای قطره آهن گریه نمی کنی و هرچند چندشت میشه ولی دیگه عادت کردی و بالاخره قورت میدی.. آخه یادم رفته بود برات بنویسم که سر دادن قطره آهن بهت بساطی داشتیم.. دکترت تاکید داشت قطره یا شربت آهن ایرانی بهت بدیم ولی شما گریه ای به راه می انداختی که دل آدم آب می شد این شد که تصمیم گرفتم بهت قطره آیرویت بدم که اکثر نی نی ها خوب می خورنش فقط آهنش کمه نسبت به ایرانی ها.. اون را هم اوایل گریه می کردی یا قورت نمی دادی.. ولی الان خدا رو شکر خیلی بهتره اوضاع.. شاید آیرویتت تمام شد قطره میم را هم امتحان کنم برات..

3-صداهایی که از خودت در میاری زیادتر شده و به جز "ما ما ما" که بابا مهدی معتقد است من را صدا می زنی باهاش و "با با با با"، گاهی یه جیغ ها یا صدا های با مزه هم از خودت در میاری مخصوصا وقتی خوابت میاد و قات زدی..

4-هرچی که دستت بهش برسه می خوای یک راست بکنی توی دهنت.. حالا این چیز میتونه چوب تختت یا صندلی یا حتی فرش باشه.. و وقایی که بغلمونی باید حواسمون باشه به سمت چیزی ییهو شیرجه نزنی برای گرفتنش و اابته خوردنش!!!

5-یک سری مکعب رنگی داری که من به توصیه مشاورت که برای 6 ماهگی رفته بودیم، می ریزم توی یک کاسه می دم دستت که خالی اش کنی و مفهوم پر و خالی را یاد بگیری.. بعد 2-3 بار بازی، کاملا دستت اومده چطوری خالی کنی سطل را و تا میدم دستت شروع می کنی به شدت کاسه را تکون دادن و وقتی خالی شد کاسه اش را گاز گاز می کنی

6-یه حالت با مزه ای داری که  نمی خوام روش اسم بگذارم ولی همه بهش میگن "خجالت": وقتی یه آدم جدید باهات حرف می زنه، می خندی و سرت را می کنی تو سینه کسی که بغلش هستی و دلی می بری...

7-به گفته مشاورت، 6 ماهگی تا 1.5 سالگی سن اضطراب جدایی است ولی خدا را شکر وقتای که با هم خونه ایم به لطف تمریناتی که باهات داشتیم و اینکه همیشه وقتی بهمون احتیاج داشتی سریع بغل شدی و نیازت تامین شده، اصلا ترس نداری و راحت روی تختت تا نیم ساعت هم می تونی تنهایی بازی کنی..

8-آخر هم اینکه کنجکاویت فوق العاده است و وقتی وارد یه محیط جدید می شی مرتب مشغول وارسی اون هستی.. و مثلا خونه پدربزرگت اصلا خوب شیر نمی خوری یا به هیج وجه نمی خوابی چون همش می خوای با همه چی ور بری و همه جا رو برانداز کنی.. این حالت را هر بار که توی صندلی غذات یا کالسکه ات می شینی هم داری.. آخه شما تا الان توی کریر می نشستی و کریرت روی بیس کالسکه نصب می شد اما از اول 6 ماهگی دیگه توی خود کالسکه می شینی و هنوز برات جدیده..

ادامه مطلب ...

من و تو

پسر نازم ورودت به دنیای طعم ها و مزه ها مبارک باشه ..

بعد از 10 روز فرنی.. از شنبه مزه های جدید را تجربه می کنی.. 2 روز توی فرنی ات سیب پوره شده ریختم.. خیلی خوشت اومد.. ظهرش هم بهت آب گوشت را با ازد برنج پختم دادم.. یعنی یه تیکه ماهیچه را با یا کوچولو پیاز پختم و صاف کردم و آرد برنج زدم.. یکشنبه می خواستم همین کار را با فیله مرغ بکنم اما به خاطر خوب نبودن حالت به دلیل واکسن 6 ماهگی نتونستم و همون آب مرغ را بهت دادم خوردی.. ولی دیروز توی ماهیجه ات هویج هم ریختم و یکم از خود ماهیچه را هم میکس کردم با هویج و برنج و این یکی را خیلییی دوست داشتی... و امروز هم برات حریره بادام با شیر پاستوریزه رقیق شده درست کردم و عالییییی بود.. خیلی خوشت اومد..

آب هم که دیگه هیچی.. تا لیوان آبخوری ات را می بینی دست و پا تکون میدی و ذوق می کنی..

فقط یه چیزی این روزا نگرانم کرده اونم اینه که قطره آ د و شربت آهنت را قورت نمیدی و اونقدر تو دهنت نگه می داری تا بریزه بیرون






ادامه مطلب ...

6 ماهگی

کوچولوی هوشیار و دوست داشتنی من.. پسر نازنین و فهیم و بازیگوشم.. 6 ماهگی ات مبارک..

در 170 روزگی به تشخیص خودم!! اولین غذای کمکی را بهت دادم.. احساس می کنم تو این10 - 12 روزی که بهت فرنی می دهم کمتر گریه می کنی.. حالا مطمئن نیستم برای سیر شدنت است یا  اینکه دوباره رانیتیدین را شروع کردیم..

صبحها نیم ساعتی توی صندلی غذات می نشینی و بیبی انیشتین می بینی و من فرنی ات را آماده می کنم و خودم هم صبحانه می خورم.. بعد فرنی شما را میدهم و بعدش دست و صورتت را می شورم و بعد اون شیر می خوری..آب را هم با لیوان آبمیوه خوری بهت می دم..

از کارهای جدیدت اینه که دارو را قورت نمی دی و توی دهنت نگه می داری..هنوز بهت آهن ندادم.. یعنی اولین باری که دادم خیلی گریه کردی و بابا مهدی هم گفته بذاریم از 6 ماهگی.. یعنی از فردا باید بهت بدم..

تقریبا 2 هفته پیش اتفاقی پریز برق را کشف کردی و وقتی نگهت داشتم پریز را فشار دادی و اتاق تاریک شد، با تعجب زول زدی به من.. بعد دوباره فشار دادی روشن شد و بعد مجددا خاموش.. آنچنان ذوقی می کردی که من و بابا تعجب کرده بودیم که متوجه شدی چه اتفاقی می افته.. هنوزم پریز می بینی می خندی..

جدیدا هر دو تا پات را می گیری و تکون می دی.. خیلییییی دوست داشتنی تر می شی.. من عاشق این کارت هستم.. و اینکه چند روزی می شه که پای چپت را هم می کنی دهنت.. تا الات فقط پای راستت را می کردی اما جدیدا پای چپ را هم کشف کردی..

مدتی میشه شبا به پلو می خوابی خودت خیلییییییییییییی ناز

موقع غذا خوردن هم که بساطی داریم.. روزای اول پیش بندت برات خیلییی جذاب بود و همش با پیش بندت ور می رفتی.. الان بیشتر قاشق را می گیری و گاز گاز می کنی یا ظرف غذا را می کشی یا نمی دونم چطوری لگد می زنی به ظرف غذا..

تا می شینی تو صندلی اول با همه جاش ور می ری و ناخن می کشی رو دشکش.. بعد پات را با دستت می گیری و تکون می دی..

کلا به این ناخن کشیدن به سطوح مختلف خیلیییی علاقه داری.. مخصوصا وقتی به دیوار تختت می کشی

خلاصه عزیزکم؛ توجهت به اطرافت خیلییی زیاده و هر چیز جدیدی توجهت را جلب می کنه ییهو به سمتش شیرجه می زنی.. مثخصوصا برای گرفتن کنترل تلویزیون و گوشی تلفن..

و اینکه هر روز دوست داشتنی تر و خواستنی تر می شی و من بیشتر از قبل عاشقتتتتتت

دوستت داریم زیادددددددد

ادامه مطلب ...