-
پست 111 روزگی به سفارش دایی کوچیکه
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 13:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 نیم ساعت نوشته بودم همش پریددددددددددددددد مامانی... صدرای نازنینم.. از این روزا ها برات می نویسم در حالی که خانواده پدری من داغدارند.. داغدار از دست دادن دختر عمه 20 ساله من... این هفته هفته شلوغی بود و هست.. هر روز یا بیرون بودیم و یا مهمون...
-
100 روزگی ات مبارک پسر کوچولوی خوردنی من...
شنبه 30 مهرماه سال 1390 21:32
امروز 100 روزه شدی عزیزکم.. انشاالله 100 ساله شی نه 120 ساله شی نه 120 سال کمه همیشه زنده باشی.. :)) چقدر خوبه که هستی.. چقدر خوبه که من مامانتم.. عزیز دلم چند روزه خوب شیر نمی خوری وقتی بیداری.. دکترت می گه بازیگوش شدی اما من فکر کنم یه چیزیت هست.. امروز نشد ببرمت دکتر..جایی ات درد می کنه.. شاید گوشت درد بکنه.. آخه...
-
سه ماهگی ات مبارک کوچولوی نازنینم...
شنبه 23 مهرماه سال 1390 13:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA صدرای عزیزم.. نازنین پسرم.. مرد کوچکم سومین ماهگرد تولدت مبارک.. سه ماهگی آعاز تحولی مهم در زندگی توست.. آغاز ارتباط لمسی با دنیای اطرافت.. نمی دانی چه کیفی داره که من نظاره گر رشد روز به روز تو هستم.. این که چطور داری دستهای کوچولوی ناز و معصومت را کشف می کنی.. با چنگ...
-
این روزهای من و صدرا..
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 15:33
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 از اول 2ماهگی ات خیلی با ما و اطرافت ارتباط برقرار می کنی و دل همه را بردی.. شنبه تو79روزگی ات برای اولین بار از روی اختیار به مامانی ات (مامان من) قهقه زدی وقتی باهات دالی بازی می کرد.. و یکشنبه هم در 80 روزگی به طور اتفاقی خرچنگ مهربونت را با...
-
صدرایی 70 روزه
جمعه 1 مهرماه سال 1390 01:41
5- 6 روزی هست که خوابیدنت نظم پیدا کرده و ساعت 10 می خوابی و 3:30 - 4 پا می شی برا شیر.. قربونت برم که اینقدر آقایی.. منم سعی می کنم همون موقع بخوابم که حسابی استراحت کرده باشم.. بعد دوباره ساعت 7-7:30 پا میشی شیر می خوری و دیگه شاید یه چرتی بزنی و بعد پی پی می کنی و من می شورمت و بازت میذارم.. اینجاست که دیگه خوردنی...
-
صدرا و پستونک
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 23:23
صدرا از لحظه دنیا آمدن دستاش را می خورد.. عاشق مک زدنه.. برا همین اولین لقبی که گرفت مک مکو بود.. حالتش موقع شیر خوردن دیوووووونم می کنه بس که شیرینه.. سرش را محکم تکون می ده و سر و صدا می کنه.. البته الان که بزرگتر شده کمتر شده این حالتش.. حیف... من بعد از هفته اول بر خلاف میلم تصمیم گرفتم به صدرا پستونک بدم تا...
-
صدرای 2ماه و 1روزه من
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 00:51
دیشب داشتم پست میذاشتم، داشتم می نوشتم که صدرا چه مظلوم بعد واکسنش گرفته خوابیده و اصلا گریه نکرده و تب هم نداره.. و چقدر از این بابت خوشحال بودم.. تصمیم گرفتم یه عکسم ازش بگیرم و آپ کنم.. ولی چه خوشحالی کوتاهی بود.. همینکه می خواستم برم سراغ دوربین عزیز دلم با جیغ بلند از خواب بیدار شد.. تا به حال اینجوری جیغ نزده...
-
آغاز
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 15:11
با نام یاد یگانه خدای مهربون شروع به نوشتن می کنم.. نوشتن از موجود نازنینی که 52 روز پیش من را به بالاترین لذت زندگی ام رسوند.. نوشتن از و درباره گل پسر نازم.. آره! محمد صدرای من 52 روز پیش یعنی 23 تیر 90 ساعت 1 بامداد چشمای قشنگش رو روی این دنیا باز کرد.. 52 روز پیش گوش نواز ترین آهنگ را تقدیم من کرد و با شنیدن صدای...